جهان را پاس بداريم - قسمت دوم

پدیدآوراحمد بهشتی

تاریخ انتشار1388/12/13

منبع مقاله

share 616 بازدید
جهان را پاس بداريم - قسمت دوم

دكتر احمد بهشتى‏

تاكنون با دو ويژگى جهان آفرينش و راه و رسم پاسداشت آن آشنا شديم. ديديم كه خداوند خود را ملتزم شناخته كه بر راه راست باشد و ديديم كه خود را متعهد شمرده كه روزى‏رسان همه جنبندگان باشد. پس ما هم بايد در راه راست نظام آفرينش حركت كنيم و شكر نعمت‏ها را به جاى آوريم. اكنون با ويژگى ديگر آشنا مى‏شويم.

3. هدايت همگانى‏

هدايت بر دو قسم است: هدايت تكوينى و هدايت تشريعى. آفريننده جهان و انسان، همانگونه كه بر راه راست و از روزى‏رسانى، دريغ نمى‏ورزد، از هدايت تكوينى و تشريعى آفريده‏هاى خويش نيز غفلت و سستى نمى‏كند. اصولاً او از غفلت و سستى و درنگ و خستگى و ناتوانى، منزّه است، بلكه همواره و بدون هيچ كم و كاستى، بندگان بلكه همه مخلوقات خود را به راه راست هدايت مى‏كند. او خود را بر اين امر، ملزم و متعهد شناخته و فرموده است:
«إنّ عَلَيْنا لَلْهُدى‏
و إنّ لَنا لَلْآخرَةَ و الأولى‏(1)».
«بر ماست هدايت و ما راست آخرت و دنيا».
هر كدام از دو جمله فوق، دوبار به وسيله حرف «لام» و «إنّ» تأكيد شده و با تقديم خبر، هدايت و مالكيّت دنيا و آخرت را منحصر در ذات بى‏مانند خداوند كرده است.
نكته مهم ديگر اينكه متعلّق هدايت، ذكر نشده است. يعنى نفرموده است كه هدايت، چه كسى و چه چيزى بر عهده خداوند است و اين، دلالت دارد بر اينكه هدايت خداوند، همگانى است و همه مخلوقات -از جمله انسان- از آن برخوردارند.
گذشته از اينها، واژه «الهدى‏» داراى حرف تعريف «الف و لام» است، اعم از اينكه براى جنس يا استغراق باشد، همه هدايت‏ها را شامل مى‏شود. بنابراين هر هدايتى بر عهده خداوند است، اعم از اينكه تكوينى باشد يا تشريعى و اعم از اينكه صرف راهنمايى باشد يا شامل دستگيرى و همراهى تا رسيدن به مقصود و مطلوب باشد. از اين هدايت به معناى دوم به «ايصال الى المطلوب» تعبير مى‏شود. هيچ قرينه و دليلى نداريم كه هدايت گسترده الهى را -كه مدلول و مقتضاى آيه است- محدود و مقيّد كنيم. وانگهى اگر او «ربّ العالمين(2)» و «ربّ المشارق(3)» و «ربّ المشرقين و ربّ المغربين(4)» و «ربّ المشارق و المغارب(5)» است و اگر سيطره ربوبيّت او از ذرّه تا كهكشان و از زمين تا آسمان و از جنّيان تا انسان و از جسم بى‏جان تا همه جنبندگان و از دنيا تا واپسينيان را فرا گرفته است، چگونه مى‏توان مقتضاى ربوبيّت او را -كه معنايى جز مالكيّت و تدبير ندارد- در بعضى از چيزها و در برخى از اوقات و مقاطع و مراحل آفرينش، تعطيل شده پنداريم؟!
در تفسير علىّ بن ابراهيم آمده است كه معصوم درباره آيه مورد بحث فرموده است:
«عَلَيْنا أنْ نُبَيِّنَ لَهُم(6)».
«بر ماست كه (حقايق را) براى ايشان بيان كنيم».
در حقيقت، خط هدايت، خطى طولانى است كه با هدايت تكوينى در همه ابعادش آغاز و به هدايت تبيينى ختم مى‏شود و صد البته كه هدايت تبيينى هم آثار و نتايجى دارد كه تعطيل‏بردار نيست. آنان كه در برابر هدايت تبيينى و تشريعى پيامبران و امامان - كه بار اين وظيفه سنگين را خداوند بر دوش ايشان نهاده است- سر تسليم فرود آورند، مشمول توفيقات مستمر الهى و دستگيرى و ايصال به مقصود و مطلوب مى‏شوند و تا آنجا پيش مى‏روند كه به آنها گفته مى‏شود:
«يا أيّتُهَا النّفْسُ المُطْمَئِنّة
اِرْجعى الى‏ رَبِّكِ راضيَةً مَّرْضيّة
فادخُلى فى عِبادى
و ادخُلى جَنّتى(7)».
«اى نفس اطمينان يافته، در حالى‏كه تو خشنودى و خداوند از تو خشنود است، به سوى پروردگارت بازگرد و در صف بندگانم داخل شو و در بهشتم گام بنه».
«كرم نما و فرود آ كه خانه، خانه توست»
و همينهايند كه سرانجام، اصحاب اعراف -كه همه را به سيما مى‏شناسند- به آنها مى‏گويند:
«ادخلوا الجنّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُم و لا أنْتُم تحزنونَ(8)».
«داخل بهشت شويد كه بيمى بر شما نيست و شما دچار حزن و اندوه نمى‏شويد».
در آيات مربوط به امامت، يكى از وظايف امامان معصوم، هدايت به امر و فرمان الهى شمرده شده است(9). هدايت به امر، همين است كه بندگان مطيع و سرسپردگان هدايت تشريعى، به وسيله امامان، دستگيرى شوند و به مقصود و مطلوب، كه براى برخى بهشت پاداش و ثواب و براى برخى بهشت رضوان -يعنى عالى‏ترين درجات- است، برسانند.
اينكه مى‏گوييم بهشت رضوان برترين درجات است، به خاطر اين است كه خود قرآن بعد از وصف بهشت‏ها و نهرهاى جاويدان و مسكن‏هاى پاكيزه‏اى كه وعده‏گاه اهل ايمان است، مى‏فرمايد:
«و رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أكْبَرُ ذلك هو الفَوْزُ العظيم(10)».
«و خشنودى خداوند، بزرگتر و همان، رستگارى بزرگ است».
بى‏جهت نيست كه اهل سير و سلوك، بهشتى را كه پايين‏تر از بهشت رضوان باشد و آنها را از كوى يار به دور بدارد، طالب نيستند. از در خويش خدارا به بهشتم مفرست‏
كه سر كوى تو از كون و مكان ما را بس‏
خاطر خطير آنان، در پى عشرت شبگير است. آنها سوخته فراق و طالب وصالند. آنها مى‏دانند كه در راه دوست، بايد دل باخت و سر داد:
زانكه گوى عشق نتوان زد به چوگان هوس.
هركه طالب بهشت رضوان است، راه و رسمى ديگر دارد، غير از راه و رسم آنان كه طالب بهشت پاداش و ثوابند. آرى:
دل به رغبت مى‏سپارد جان به چشم مست يار
گرچه هشياران ندادند اختيار خود به كس‏
طوطيان در شكّرستان كاميابى مى‏كنند
وز تحسّر دست بر سر مى‏زند مسكين مگس‏
اين است مقام اولياى كامل و بندگان خالص مخلَص.
برخى از مفسران درباره آيه «إنّ علينا للهدى‏» گفته‏اند: مقصود اين است كه بر ماست بيان هدايت. يعنى ما بايد دلالت كنيم و شما بايد هدايت‏پذير باشيد. بر خداوند واجب است كه هدايت كند و اگر جايز بود كه گمراه كند، هدايت‏كردن واجب نبود(11).
آنها برداشتشان از آيه اين است كه هدايت، منحصر است به هدايت تشريعى؛ حال آنكه چنين انحصارى از آيه استفاده نمى‏شود؛ بلكه كل هدايت و حقيقت آن را بر خداوند واجب شمرده است. در حقيقت، هدايت تكوينى و تشريعى، لازم و ملزوم يكديگرند و هيچ‏يك بدون ديگرى كامل و جامع نيست.
هنگامى كه فرعون از حضرت موسى‏عليه السلام سؤال كرد پروردگار شما كيست؟ آن حضرت پاسخ داد:
«رَبُّنَا الّذى أعْطى‏ كُلَّ شى‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمّ هدى‏(12)».
«پروردگار ما كسى است كه آفرينش هر چيزى را (با برنامه‏اى دقيق و حكيمانه) به او اعطا كرد، سپس هدايتش نمود».
همان‏طورى كه خلقت، عامّ و فراگير است، هدايت نيز فراگير است. نه خلقت از هدايت جداست و نه هدايت از خلقت. پس چرا آيه «انّ علينا للهدى‏» را به هدايت تشريعى تفسير كنيم و چرا آن را به همه ابعاد و جوانب، تعميم ندهيم.
مرورى بر داستان حضرت موسى‏عليه السلام و فرعون‏
در داستان حضرت موسى‏عليه السلام و فرعون، يك بار از زبان فرعون نقل شده است:
«أنَا ربُّكُمُ الأعْلى‏(13)»: «منم پروردگار برترين شما».
و يك بار هنگامى‏كه موسى‏عليه السلام از ديدن طناب‏ها و عصاهاى ساحران -كه به نظرش مى‏آمد كه در سعى و جنب و جوش مى‏باشند- احساس ترس كرد و خداوند به او فرمود:
«لا تَخَفْ إنَّكَ أنْتَ الأعْلى‏(14)»: «نترس كه تو برترينى».
و اين در حالى است كه در جاى ديگر فرموده است:
«سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الأعْلى‏(15)».
«پروردگار خود را كه برترين است، تنزيه كن».
اينكه فرعون گفت: «أنا ربّكم الاعلى» چيز مهمى نبود. او دچار خودبزرگ‏بينى شده بود و به تعبير قرآن مجيد:
«إنّهُ كانَ عالياً مِنَ المُسْرِفينَ(16)».
«او يكى از اسراف‏كنندگانى بود كه علوّ و برترى يافته بود».
در جاى ديگر مى‏فرمايد:
«إنّ فِرعَونَ عَلا فى الاَرْضِ و جَعَلَ أهْلَها شيَعاً(17)».
«فرعون در روى زمين برترى يافت و اهل آن را گروه‏گروه ساخت».
او با قدرت ظاهرى خود، بر همگان برترى يافته و از قدرت پوشالى خود سوءاستفاده كرده و در ميان مردم، تفرقه انداخته و آنها را در دام استضعاف گرفتار كرده بود. او شايد باورش شده بود كه بر مسند ربوبيّت برتر نشسته و در جهان هستى، موجودى از او برتر و بالاتر نيست و شايد در عمق انديشه خود به چنين عقيده‏اى نرسيده بود، ولى مى‏خواست از ضعف آگاهى مردم سوءاستفاده كند و آنها را به پرستش خويشتن وادار سازد. در چنين شرايطى خدايى كه هدايت مخلوقات -و از جمله انسان- را بر خود واجب شمرده است، نبايد بندگان خود را رها سازد و از زمينه‏سازى براى هدايت آنان اغماض فرمايد.
راست است كه موسى‏عليه السلام را قبل از تولّد و در دوران شيرخوارگى و كودكى و جوانى و قبل و بعد از بعثت زير نظر گرفته و در كمال شگفتى، او را در خانه فرعون پرورش داده و با خطاب: «و اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسى(18)»: «تو را براى خودم پروريده و برگزيده‏ام» موقعيّت حسّاس او را به او گوش‏زد كرده است، ولى مگر ممكن است كه او را در تنگناها و فراز و نشيب‏ها و توطئه‏هاى ناگوارى كه دشمنان براى شكست او زمينه‏سازى كرده و مى‏كنند، رها كند و اجازه دهد كه روحيّه‏اش را خرد كنند و شخصيّتش را تحقير نمايند و به زانويش درآورند.
به همين جهت است كه هر جا تنها مى‏ماند، گذشته از پشتيبانى معنوى، هارون را با او همراه مى‏كند و هر جا احساس ترس و دلهره مى‏كند، نغمه «إنّكَ أنتَ الأعلى‏» را در گوش جانش مى‏نوازد، تا بدين‏وسيله نشان دهد كه قانون عام «إنّ علينا للهدى‏» نه تخلّف مى‏پذيرد و نه استثناء برمى‏دارد.
جمله روح‏بخش «انّك أنت الأعلى‏» جمله عجيبى است. هم تأكيد دارد و هم افاده حصر مى‏كند. يعنى محققّاً و منحصراً توئى كه برترينى. فرعون‏ها و هامان‏ها و قارون‏ها و امثال آنها كيانند كه بتوانند در برابر علوّ و عظمت الهى و آسمانى تو دم از برترى بزنند و گوى سبقت را در ميدان برترى از تو و امثال تو بربايند؟!
فرعون در كار خود بيدار و هشيار بود. هنوز موسى‏عليه السلام در صلب پدر يا در رحم مادر بود كه او كار خود را براى تحقق نيافتن سنّت هدايت الهى آغاز كرد.
حمله بردى سوى دربندان غيب‏
تا نيايند اين طرف مردان غيب‏
چنگ در صلب و رحم‏ها بر زدى‏
تا كه شارع را بگيرى از بدى‏
چون بگيرى شه‏رهى كه ذوالجلال‏
برگشاده‏ست از براى انتسال‏
سد شدى دربندها را اى لجوج‏
كورى تو كرد سرهنگى خروج‏
نك منم، سرهنگ و هنگت بشكنم‏
نك به نامش نام و ننگت بشكنم‏
تو هلا دربندها را سخت بند
چند گاهى بر سبال خود بخند
سبلتت را بر كند يك‏يك قدر
تا بدانى كه «القدر يُعمى البصر»
سبلت تو تيزتر يا آنِ عاد
كه همى لرزيد از دمشان بلاد؟
تو ستيزه‏روترى يا آن ثمود
كه نيايد مثل ايشان در وجود؟
صد از اينها گر بگويم تو كرى‏
بشنوىّ و ناشنوده آورى(19)
هيچ قدرتى نتوانسته است در برابر سنّت خدشه‏ناپذير هدايت الهى ايستادگى كند. نه عاد و ثمود و نه فرعون و نمرود و نه اسكندر و نرون و هيتلر و استالين و نه امثال بوش و بلر و شارون.
اكنون سؤال اين است كه چرا با اينكه وصف ممتاز «اعلى‏» ويژه خداوند است و ما مطابق آيه «سبّح اسمَ ربّك الأعلى‏»، شبانه‏روزى، چندبار در نمازهاى خود «سبحان ربّى الأعلى‏» را زمزمه مى‏كنيم، با آن جمله متضمّن معناى تأكيد و حصر، به موسى گفته شده «انك أنت الاعلى»؟ آيا -نعوذ باللّه- در سخن خداوند، تعارض و تناقضى است؟
حقيقت اين است كه خير. بزرگان ادب، حصر را به حقيقى و اضافى يا نسبى تقسيم كرده‏اند. حصرى كه از آيه «انّك انت الاعلى» استفاده مى‏شود، حصر اضافى يا نسبى است. يعنى تو -اى موسى- چرا دچار بيم و هراس شوى؟ تو در مقابل اشخاصى مثل فرعون، برترينى. چراكه تو از پشتيبانى و هدايت پروردگار خويش برخوردارى.
برخى از علماى معاصر معتقدند كه اصولاً تقسيم حصر به حقيقى و اضافى، غلط است. حصر، يك معنى بيشتر ندارد. دايره حصر، گاهى وسيع و گاهى محدود است.
هرگاه دو آيه «سبّح اسم ربّك الأعلى» و آيه «انّك أنت الأعلى» را در كنار هم قرار دهيم، چنين استفاده مى‏كنيم كه برتر بودن خداوند نسبت به همه ماسوى‏اللّه است، ولى برترى موسى نسبت به هر موجودى نيست؛ بلكه سيطره و برترى او نسبت به غير خداست. آن هم تنها در زمان خودش؛ چراكه بعد از زمان او كسانى آمده‏اند كه قطعاً مقامشان از حضرت موسى برتر و والاتر بوده است. مى‏توان گفت: اگر وصف «اعلى» در جاى خود به كار رود و گزاف و ادّعا نباشد، قابل تقسيم به دو قسم است: يكى آنكه بالذّات بر مسند برترى قرار دارد و ديگرى آنكه بالغير. آرى چنين است، خداوند «اعلى» است بالذّات و موسى «اعلى» است بالغير. درست مثل اين است كه گفته شود: همه موجودات، واجب الوجودند، چراكه تا شى‏ء، واجب نباشد يا واجب نشود، موجود نيست و موجود نمى‏شود. خداوند، واجب الوجود بالذات و ساير موجودات، واجب الوجود بالغير هستند.
از دقت در داستان آموزنده حضرت موسى‏عليه السلام معلوم مى‏شود كه خداوند براى اينكه موسى را بر كرسى هدايت تبيينى بنشاند، جريان خلقت را به گونه‏اى ترسيم كرده كه نتيجه‏اى جز شكست فرعون و پيروزى موسى نداشته باشد. ولادت غيرعادى موسى و بزرگ شدن او در خانه فرعون و اژدها شدن عصا و بلعيده شدن دسترنج ساحران و باز شدن راهى در رود نيل براى عبور بنى‏اسرائيل و غرق شدن فرعون و همراهانش در همان راهى كه بنى‏اسرائيل به سلامت از آن عبور كرده بودند و... همه و همه روشنگر معناى دقيق «إنّ عَلَيْنا لَلْهُدى» است.

پی نوشت ها:

1) ليل، 13 و 14.
2) فاتحة، 2.
3) صافات، 6.
4) رحمان، 18.
5) معارج، 41.
6) تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 592.
7) فجر، 29 تا 31.
8) اعراف، 48.
9) و جعلناهم ائمّة يهدون بأمرنا. (انبياء، 74).
10) توبه، 74.
11) تفسير مجمع البيان، ج 10، ص 502.
12) طه، 53.
13) نازعات، 25.
14) طه، 72.
15) اعلى‏، 1.
16) دخان، 31.
17) قصص، 4.
18) طه، 44.
19) كليات مثنوى، ص 402، نشر كتابفروشى اسلاميّه.

مقالات مشابه

بخش مسائل نظری تاریخ و قرآن؛ آغاز و انجام جهان(2)

نام نشریهیاد

نام نویسندهسیدصدرالدین طاهری

انتساب پدیده های ویژه به خداوند

نام نشریهمربیان

نام نویسندهعلی‌اصغر الهامی‌نیا

از ازليت تا ابديت‏

نام نویسندهاحمد بهشتی

جهان را پاس بداريم - قسمت اول

نام نویسندهاحمد بهشتی